(جامه) دست، کت و شلوار، پیراهن و دامن
a suit of armour |
یک دست زره (کامل) |
a three-piece suit |
یک دست لباس سه تکه (کت و شلوار و جلیقه) |
a bathing suit |
شلوار (یا لباس) شنا |
he was wearing a black suit |
جامهی سیاه پوشیده بود |
space suit |
جامهی فضایی |
gym suit |
لباس ورزش |
(بازی ورق) یک سری ورق از یک خال، ورقهای همخال، خال
a 5-card suit |
پنج ورق همخال |
a pack of cards is composed of four suits of thirteen cards each |
یک دسته ورق از چهار خال سیزده تایی تشکیل شده است |
(حقوق) دعوی، دادخواهی، دادرسی
a criminal suit |
دادخواهی جنایی |
his suit to the Muse |
درخواست او از الهه |
he received her father's permission for his suit |
برای خواستگاری از پدر دختر کسب اجازه کرد |
شایستن، مناسب بودن، برازیدن، (به چیزی) آمدن، خوردن، جور درآمدن، متناسب بودن، زیبیدن
this job suits with his abilities |
این شغل با استعدادهای او جور در میآید |
take us to any restaurant that will suit |
ما را به هر رستورانی که مناسب باشد ببر |
this behavior doesn't suit you |
این رفتار شایستهی شما نیست |
this tie does not suit your jacket |
این کراوات به کت شما نمیخورد |
جور کردن، متناسب کردن، متوافق کردن
suit the action to the word |
(شکسپیر) عمل را با حرف جورکن |
his offer did not suit the occasion |
پیشنهاد او به موقع نبود |
this book suits me fine |
این کتاب مخ کار من است |
جامه دادن یا داشتن، لباس دار کردن یا بودن
suited in black |
دارای لباس سیاه |
(سابقا) حضور یا خدمت در کاخ ملوکالطوایفی
اقامهی دعوی کردن، دادخواهی کردن، (از کسی) عارض شدن
1- پیروی کردن، تاسی کردن، دنباله روی کردن 2- (بازی ورق) همان خال را بازی کردن
someone's strong (or strongest) suit
صفت بارز، ویژگی برجسته، نقطهی قدرت
patience is her strongest suit |
شکیبایی برجستهترین ویژگی اوست |
جامهی ویژه (مثلا جامهی فضایی یا لباس ورزش) پوشیدن و آماده شدن